تبلیغات کلیکی و کسب در آمد لطفا کلیک کنید برای حمایت از ما

جستجو در کل مطالب این وبلاگ

۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

آزادى جنسى از دیدگاه اسلام




بر خلاف تصور بسیارى از فلاسفه غرب آن چیزى كه مبنا و اساس حق و آزادى و لزوم رعایت و احترام آن مى گردد میل و هوى و اراده فرد نیست , بلكه استعدادى است كه آفرینش براى سیر مدارج ترقى و تكامل به وى داده است , اراده بشر تا آنجا محترم است كه با استعدادهاى عالى و مقدسى كه در نهاد بشر است هماهنگ باشد و او را در میبلا ترقى و تعالى بكشاند , اما آنجا كه بشر را به سوى فنا و نیستى سوق مى دهد و استعدادهاى نهانى را به هدر مى دهد احترامى نمى تواند داشته باشد , ما در آینده انشاءالله مستقلا و به طور تفصیل تحت عنوان انسان و آزادى مسئله آزادى را طرح خواهیم كرد , اینجا همین قدر یادآورى مى كنیم كه بسیار اشتباه استاگر خیال كنیم معنى اینكه انسان آزاد آفریده شده این است كه : به او میل و خواست و اراده داده شده است , و این میل باید محترم شناخته شود مگر آنجا كه با میل ها و خواستهاى دیگران مواجه و معارض شود و آزادى میل هاى دیگران را به خطر اندازد , ما ثابت مى كنیم كه علاوه بر آزادیها و حقوق دیگران , مصالح عالیه خود فرد نیز مى تواند آزادى او را محدود كند . بزرگترین تیشه اى كه به ریشه اخلاق زده شده به نام آزادى و از راه همین تفسیر غلطى است كه از آزادى شده است ! وقتى كه از آقاى[ ( راسل](سؤال مى شود آیا خود را به هیچ یكاز سیستمهاى اخلاقى مقید مى دانید ؟ جواب مى دهد : آرى , ولى جدا ساختن اخلاق از سیاست كار دشوارى است , به عقیده من علم اخلاق بایستى بدین طریق عرضه شود : فرض كنید زیدى بخواهد فلان عمل را كه براى خودش مفید بوده و در عین حال به همسایگانش زیان مى رساند انجام دهد , اگر زید بدین طریق براى همسایگان خود ایجاد مزاحمت كند آنان گرد هم جمع شده و خواهند گفت[ : ( ما به هیچ وجه موافق نیستیم باید كارى كرد كه او سوء استفاده نكند]( بنابراین ملاحظه مى شود كه كار ما به یك امر جنائى مختوم مى گردد و این قضیه كاملا منطقى و عقلانى است , روش اخلاقى من عبارت از ایجاد هماهنگى بین منافع عمومى و خصوصى افراد اجتماع مى باشد ( 1 ) . این روش اخلاقى از لحاظ عملى بودن كمتر از مدینه فاضله افلاطون نیست, آقاى راسل در اخلاق , مقدساتى را به رسمیت نمى شناسد , معانى و مفاهیمى كه انسان آنها را برتر از منافع مادى شخص خود بداند و به خاطر آنها میل و خواست و اراده خود را محدود كند سراغ ندارد , اخلاقى را كه مبتنى بر چنین معانى و مفاهیم باشد اخلاق[ ( تابو]( مى خواند , یگانه چیزى را كه مقدس مى شمارد آزادى خواست و اراده و میل است , آزادى اراده و میل را فقط با مواجه شدن با میل و اراده دیگران در جهت مقابل , قابل تحدید مى داند , آنگاه گرفتار این بست مى شود كه در این صورت چه قدرتى مى تواند آزادى شخص را محدود كند و او را در مقابل آزادیهاى دیگران وادار به تسلیم و احترام نماید . مى گوید : قدرت منع و جلوگیرى دیگران , مى گوید : من كه به خاطر منافع خودم مى خواهم منافع دیگران را به خطر اندازم آنها به خاطر منافع خودشان با یكدیگر اتفاق خواهند كرد و جلو مرا خواهند گرفتو من ناچار تسلیم خواهم شد و اجبارا منافع خصوصى خود را با منافع عمومى هماهنگ خواهم كرد . آقاى راسل مى خواهد با این بیان منافع خصوصى را حافظ و نگهدار حقوق عمومى معرفى كند , همین جا است كه عقیم بودن فلسفه اخلاقى او روشن مى گردد. بدیهى است اگر فرض كنیم همیشه افراد اجتماع یا گروههاى اجتماعى داراى قدرت و همیشه افراد و گروهها , آماده اتفاق و اتحاد علیه متجاوز مى باشند و همیشه یك فرد كه داراى قدرت كمترى است تصمیم مى گیرد علیه منافع اكثریت گام بردارد , البته در این صورت فرضیه آقاى راسل درست از آب در خواهد آمد . اما آیا همیشه افراد و گروهها داراى قدرت مساوى هستند ؟ آیا همیشه كسانى كه مورد تجاوز قرار مى گیرند آماده اتفاق و اتحادند ؟ آیا همیشه فرد علیه منافع اكثریتتصمیم مى گیرد ؟ متجاوز تا به زور و قدرت خود اعتماد نداشته باشد دست به تجاوز نمى زند . اخلاقى كه آقاى راسل پیشنهاد مى كند قادر است تنها به ضعیفان توصیه كند كه از زور نیرومندان بترسند و به حقوق آنها تجاوز نكنند اما قادر نیست زورمندانى را كه علیه ناتوانان اتفاق مى كنند و اطمینان دارند كه مى توانند اعتراض آنان را با قوه قهریه پاسخ دهند به ترك تجاوز توصیه كند چونكه طبق این فلسفه عمل آنها ضد اخلاقى نیست . زیرا آنها ضرورتى نمى بینند كه منافع خصوصى خود را با منافع عمومى هماهنگكنند . این فلسفه اخلاقى بهترین توجیه كننده حق زورگوئى و دیكتاتورى است , عجب این است كه آقاى راسل شعار خود را در همه عمر آزادیخواهى و حمایت از حقوق ناتوانان قرار داده است اما فلسفه اى كه براى اخلاق ساخته استپایه هاى دیكتاتورى را استحكام مى بخشد . در فلاسفه غرب از این نمونه ها باز هم هست كه فیلسوفى فلسفه اش یك جور حكم میكند و شعار زندگیش طور دیگر . آزادى جنسى 2- آزادى جنسى در غرب چه اشكالى دارد ؟ مرحوم مطهرى در نقد آزادى جنسى غرب مى فرماید : امیال انسان اشباع ناپذیراست ایشان پس از ذكر برخى اشعار در این زمینه به نقد سخنان دانشمندان غربى در این زمینه مى پردازند واما سخنان ایشان در این باره سعدى مى گوید : مسأله حجاب فرشته خوى شود آدمى زكم خوردن ـ و گر خورد چو بهائم بیفتد او چو جماد ـ مراد هر كه برآرى مطیع امر تو گشتخلاف نفس كه فرمان دهد چو یافت مراد بوصیرى مصرى در قصیده معروف[ ( برده]( كه از شاهكارهاى ادبیات اسلامى است و در مدح رسول اكرم صلى الله علیه و آله استو ضمنا پند و اندرزهائى هم دارد مى گوید : النفس كالطفل ان تهمله شبعلى ـ حب الرضاع و ان تفطمه ینفطم ـ یعنى نفس همچون طفل است كه به پستان علاقه مند است . اگر او را به حال خود بگذارى با همین میل باقى مى ماند و روز به روز ریشه دارتر مى شود و اگر او را از شیر بگیرى به ترك پستان خود مى گیرد . دیگرى مى گوید : النفس راغبة اذا رغبتها ـ و اذا ترد الى قلیل تقنع ـ یعنى هر چه موجبات رغبت نفس را فراهم كنى بر رغبت مى افزاید ولى اگر او را به كم عادت دهى قناعت پیشه مى كند . اشتباه فروید و امثال او در اینست كه پنداشته اند تنها راه آرام كردن غرائز , ارضاء و اشباع بى حد و حصر آنها است. اینها فقط متوجه محدودیتها و ممنوعیتها و عواقب سوء آنها شده اند و مدعى هستند كه قید و ممنوعیت , غریزه را عاصى و منحرف و سركش و نا آرام مى سازد . طرحشان اینست كه براى ایجاد آرامش این غریزه , باید به آن آزادى مطلق داد آن هم بدین معنى كه به زن اجازه هر جلوه گرى و به مرد اجازه هر تماسى داده شود . اینها چون یك طرف قضیه را خوانده اند توجه نكرده اند كه همانطور كه محدودیت و ممنوعیت , غریزه را سركوب و تولید عقده مى كند , رها كردن و تسلیم شدن و در معرض تحریكات و تهییجات در آوردن آنرا دیوانه مى سازد , و چون این امكان وجود ندارد كه هر خواسته اى براى هر فردى برآورده شود , بلكه امكان ندارد همه خواسته هاى بى پایان یك فرد برآورده شود غریزه بدتر سركوب مى شود و عقده روحى به وجود مىآید . به عقیده ما براى آرامش غریزه دو چیز لازم است : یكى ارضاء غریزه در حد حاجت طبیعى , و دیگر جلوگیرى از تهییج و تحریك آن . انسان از لحاظ حوائج طبیعى مانند چاه نفت است كه تراكم و تجمع گازهاى داخلى آن , خطر انفجار را به وجود مى آورد . در این صورت باید گاز آن را خارج كرد و به آتش داد ولى این آتش را هرگز باز طعمه زیاد نمى توان سیر كرد . اینكه اجتماع به وسائل مختلف سمعى و بصرى و لمسى موجبات هیجان غریزه را فراهم كند و آنگاه بخواهد با ارضاء , غریزه دیوانه شده را آرام كند میسر نخواهد شد . هرگز بدین وسیله نمى توان آرامش و رضایت ایجاد كرد , بلكه بر اضطراب و تلاطم و نارضائى غریزه با هزاران عوارض روانى و جنایات ناشى از آن , افزوده مى شود . تحریك و تهییج بى حساب غریزه جنسى عوارض وخیم دیگرى نظیر بلوغهاى زودرس و پیرى و فرسودگى نیز دارد . از اینجا معلوم مى شود كه عارفان و نكته سنجان ما كه مى گویند : مراد هر كه برآرى مطیع نفس تو گشتخلاف نفس كه فرمان دهد چو یافت مراد با روشن بینى و روشن ضمیرى عارفانه خود به نكاتى برخورد كرده اند كه این آقایان روانشناس روانكاو كه در عصر علوم , نامشان جهان را پر كرده متوجه نشده اند . اما اینكه مى گویند : الانسان حریص على ما منع منه مطلب صحیحى است ولى نیازمند به توضیح است . انسان به چیزى حرص مى ورزد كه هم از آن ممنوع شود و هم به سوى آن تحریك شود , به اصطلاح تمناى چیزى را در وجود شخصى بیدار كنند و آنگاه او را ممنوع سازند . اما اگر امرى اصلا عرضه نشود یا كمتر عرضه شود , حرص و ولع هم نسبت بدان كمتر خواهد بود . فروید كه طرفدار سرسخت آزادى غریزه جنسى بود , خود متوجه شد كه خطا رفته است , لذا پیشنهاد كرد كه باید آن را از راه خاص خودش به مسیر دیگرى منحرف كرد و به مسائل علمى و هنرى نظیر نقاشى و غیره منعطف ساخت و به اصطلاح طرفدار تصعید شد . زیرا تجربه و آمار نشان داده بود كه با برداشتن قیود اجتماعى , بیماریها و عوارض روانى ناشى از غریزه جنسى بیشتر شده است . من نمى دانم آقاى فروید كه طرفدار تصعید است از چه راه آنرا پیشنهاد مى كند . آیا جز از طریق محدود كردن است ؟ در گذشته افراد بى خبر , به دانشجویان بیخبرتر از خود مى گفتند انحراف جنسى , یعنى هم جنس بازى , فقط در میان شرقیها رائج است و علتش هم دسترسى نداشتن به زن بر اثر قیود زیاد و حجاب است . اما طولى نكشید كه معلوم شد رواج این عمل زشت در میان اروپائیها صد درجه بیشتر از شرقیها است . ما انكار نمى كنیم كه دسترسى نداشتن به زن موجب انحراف مى شود و باید شرائط ازدواج قانونى را سهل كرد , ولى بدون شك آن مقدار كه تبرج و خودنمائى زن در اجتماع و معاشرتهاى آزاد سبب انحراف جنسى مى شود به مراتب بیشتر از آن است كه محرومیت و دست نارسى سبب مى گردد . اگر در مشرق زمین محرومیتها باعث انحراف جنسى و همجنس بازى شده است , در اروپا شهوترانیهاى زیاد باعث این انحراف گشته است , تا آنجا كه در بعضى كشورها همانطور كه در روزنامه هاى خبرى خواندیم رسمى و قانونى شد , و گفته شد چون ملتانگلستان عملا این كار را پذیرفته است قوه مقننه باید از ملت پیروى كند . یعنى نوعى رفراندوم قهرى صورت گرفته است. بالاتر اینكه در مجله اى خواندم در بعضى كشورهاى اروپائى پسرها رسما با یكدیگر ازدواج مى كنند . در شرق هم , محرومین آن قدر سبب رواج انحراف جنسى نبودند كه صاحبان حرمسراها بودند , و به اصطلاح اعراب , این انحراف از[ ( بلاط]( ملوكو سلاطین آغاز شده است . ( 1 ) جهانى كه من مى شناسم صفحه 65 - 64

خبرگزاری فارس

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر