تبلیغات کلیکی و کسب در آمد لطفا کلیک کنید برای حمایت از ما

جستجو در کل مطالب این وبلاگ

۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

خشونت جنسی، تجربه ای مشترك برای زنان

باوری نسبتآ جمعی در جامعه وجود دارد که معتقد است "این مرد است که با زن سکس می کند" پس رابطه سکسی وجود دارد که مرد فاعل و زن مفعولش است. عقیده ای بدین سان می تواند نتایج رفتاری مختلفی در مردان و زنان به وجود آورد. در مردان می تواند به شیء انگاری زنان منجر شود، تصویری از زن که باید به مرد لذت جنسی دهد، در واقع زن به صورت کالایی مطلوب در می آید که وسیله ای برای ارضای نیاز های مردان است. بد تر آن که این تصور توسط باورهای عمومی و قانون تقویت می شود. باوری که مردان را از نظر جنسی فعال و شهوت شان را غیر قابل کنترل می‌داند و قانونی که تمکین جنسی را یک بار در هر چهار ماه برای مرد و شب و روز برای زن دانسته است. این ها همه باعث شده که مردان در چهارچوب دیوارهای خانه ، زن را مایملک خود بدانند و هر گونه برخوردی با آن را روا دانند و گاهی حتی ندانند که رفتارشان نوعی خشونت جنسی است.
بسیاری از زنان هم در شرایط مشابه دچار خشونت جنسی می شوند؛ بدون آن که خود بدانند. زنی که باور دارد باید در برابر شوهرش تمکین کند، وقتی شوهرش خشونت جنسی نسبت به او اعمال کرده و در شدید ترین نوعش به او تجاوز می کند احساس نمی کند که تجاوزی صورت گرفته و اگر هم حس بدی داشته باشد آن تجاوز نیست چرا که وظیفه اش را در برابر شوهرش انجام داده است. در واقع وقتی بحث ارادی بودن و تمایل به رابطه جنسی در مورد زنان بی اهمیت قلمداد و از لحاظ قانونی یک وظیفه دانسته شود، به لحاظ روحی هم تبدیل به یک وظیفه می شود. "باید شوهر را ارضاء کرد و گرنه می رود سراغ زنی دیگر".
مورد دیگر فرهنگی است که خود زنان را مقصر می¬داند، ترس از انگ خوردن از سوی دیگران با این نگرش که قربانی مقصر است، "چه کردی که شوهرت این کار را کرد، چه پوشیده بودی، چه جور خندیدی یا نشستی". تربیت غلطی که قابلیت دفاعی زن را پایین می آورد، چونمدام احساس می کند تقصیر خودش بوده .از بچگی به او گوشزد شده که دختر بدی هستی چون بد نشستی، بد خندیدی و... پس اگرمورد تجاوز و سوء استفاده جنسی یا خشونت جنسی هم قرار گرفت مقصر خودش است چون اوست که باعث تحریک جنسی مرد شده. اما کسی نیست که بگوید چرا مردان به خود اجازه چنین رفتاری را می دهند و این متجاوز است که فارغ از ظاهر، اعمال و رفتار قربانی، مسول رفتارش است.
بد بختانه این باور غلط منجر به خشونت زنان بر علیه زنان هم می شود که دامنه آن از سطح خفیف تری همچون ندادن حق انتخاب پوشش از سوی مادر و اعضای خانواده تا سطوح شدیدتری مثل گزارشی که در سایتی به این مضمون خواندم، گسترش دارد:
"در برخی از کشورهای آفریقایی وحشت از تجاوز جنسی به زنان و دختران چنان در تار و پود جامعه رخنه کرده است که گاه مادران برای پیشگیری از آن به راه هایی متوسل می شوند که فقط می شود آن را به کابوس تشبیه کرد. در برخی از این کشورها سینه های دخترانی که در آستانه بلوغ قرار دارند توسط مادران به وسایل گوناگون از میان برده می شود تا سبب تحریک مردان نشود. مادری به یک مددکار آلمانی گفت این کار را از وقتی که دخترانش هشت ساله بودند شروع کرد. «سنگ آسیاب رادر آتش داغ می کردم و محکم روی سینه هایشان می گذاشتم که بزرگ نشوند.» در کامرون از هر چهار دختر جوان یک دختر زیر این شکنجه قرار می گیرد تا از جذابیت جنسی اش کم شود. این گونه روش ها در مواردی به عفونت، سرطان سینه و ازمیان رفتن کامل هر دو سینه می انجامد. مادر این دختران هشت ساله می گوید «مادر من و مادر تمام دخترهای ده ما این کار را می کنند.» اغلب این دختران قادر به تغذیه شیر به نوزادان شان نمی شوند و نوزادان در اثر سوء تغذیه تلف می شوند. 38 درصد دختران پیش از یازده سالگی مورد این شکنجه ها قرار می گیرند. با اینهمه هنوز 41 درصد از زنان با این عمل موافق اند. این مددکار می گوید می ترسد کار به اینجا تمام نشود و در آینده مادران، برای حفظ دخترانشان از تهاجم مردها، بینی یا لب و اعضایی را که تصور می کند ممکن است سبب جلب نظر مردان شود، بردارند."
خشونت جنسی پدیده ای است که به عنوان امری خصوصی از گذشته های بسیار دور در بین جوامع مختلف وجود داشته است. اما از دستاوردهای مبارزات زنان است که این پدیده به عنوان معضلی اجتماعی مطرح شده و برای آن به دنبال راه حل گفتمان اجتماعی است.
خشونت جنسی هر گونه رفتار غیر اجتماعی است که از لمس کردن تا تجاوز را در بر می گیرد. به عبارتی به هر نوع رفتار خشن جنسی یک فرد نسبت به فرد دیگر علی رغم مخالفت وی اطلاق می شود و می تواند با انگیزه تهدید، سوء استفاده، صدمه و آسیب جنسی انجام پذیرد.
رابطه جنسی اجباری پس از ازدواج، تجاوز جنسی، تن فروشی اجباری، ازدواج های زودهنگام، ختنه زنان، تست باکره گی، اجبار برقراری رابطه جنسی در ایام عادت ماهیانه و مواقع مریضی، توقعات غیر متعارف(مانند مرد مسنی که زن جوانش را مجبور به خوردن مدفوعش هنگام سکس می کرد)، حاملگی اجباری و ...کلیه اعمالی که عملآ بدن زن را تحت کنترل قرار می دهند و نحوه استفاده زن از بدنش را تعیین می کنند را می توان خشونت جنسی دانست. کشتار نوزادان دختر و انتخاب جنسیت نوزادان هم نوعی دیگر از خشونت جنسی است.
در هر محیطی که زنان و دختران حضور داشته باشند خشونت جنسی می تواند رخ دهد. خشونت جنسی ممکن است در خانه توسط محارم، خویشاوندان و همسایگان و یا در محیط کار توسط همکاران و کارفرمایان و یا توسط غریبه ها در جاهای دیگرصورت پذیرد. اما همان طور که مشهود است این نوشتار بیشتر تمرکزش بر خشونت جنسی درون خانواده است که بیشتر از سوی افراد خانواده و یا در چهارچوب یک رابطه نزدیک میان زن و مرد اعمال می شود.
هر چند که معمولآ خانواده را امن ترین محیط برای زندگی و رشد و شکوفایی فرد می دانند ولی تجربه بسیاری از زنان نشان می دهد که محیط خانگی خیلی هم محل امنی برای آنان نبوده است.
عدم حمایت از قربانیان خشونت جنسی، سانسور شدید حکومتی و خود سانسوری قربانیان همگی باعث شده تا هیچ گونه آمار دقیقی در کشورمان از میزان خشونت جنسی در خانواده نداشته باشیم هر چند که در کشورهای دیگر هم آمارها خیلی دقیق و کامل نیست. در هر حال با نشان دادن آمارهای گرفته شده در سایر کشورها شاید بتوان حدس زد که در کشورمان چه خبر است.
وضعیت 24هزار زن در 11 کشور جهان نشان می دهد اغلب این زنان از سوی والدین بزرگ تر و شوهران شان بسیار بیشتر از افراد دیگر مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته اند.
آمار جهانی نشان می دهد که از هر 3 زن یک نفر در طول عمر خود به زور و یا با کتک وادار به رابطه جنسی شده است.
تحقیقات نشان داده است که بیشتر زنانی که مورد تجاوز قرار گرفته اند در هنگام تجاوز در محلی بوده اند که تصور می کردند امن است و توسط افرادی مورد تجاوز قرار گرفته اند که مورد اعتماد بوده اند.
80 درصد تجاوزها بین آشنایان اتفاق می افتد.
90 درصد از بچه های مورد تجاوز قرار گرفته متجاوز خود را می شناسند. تقریبآ نصف آن ها از اعضای خانواده هستند.
برای حدود یک چهارم زنان آغاز خشونت از همان شب اول ازدواج و یک چهارم دیگر در همان هفته اول ازدواج است.
در سویس از هر پنج نفر یک نفر مورد خشونت جنسی قرار گرفته است.
بین دختران باردار 12 تا 16 ساله پرویی،90 درصد آبستنی این دختران ناشی از تجاوز جنسی از سوی بستگان نزدیک و عمدتآ در درون خانواده بوده است.
سازمان بریس که برای حقوق کودکان در سوئد کار می¬کند در گزارشی اعلام کرد که از هر 10 تجاوز 6 مورد آن در محیط خانه و توسط پدر بیولوژیک دختر صورت می گیرد و در اغلب موارد مادر یا مادر خوانده از موضوع آگاه است اما هیچ کاری انجام نمی دهد و هیچ دخالتی نمی کند.
بی تردید خشونت و آزار جنسی زنان به عنوان یکی از انواع انحرافات اجتماعی، از عوامل مهم اختلال امنیت فرهنگی، اجتماعی، نظم و انتظام جوامع محسوب می شود. خشونتی که در خانواده توسط همسر، برادر، پدر به وقوع می¬پیوندد شاید برای قربانی بیشترین عواقب روانی را داشته باشد. اما در کل در زیر به گوشه ای از پیامدهای خشونت جنسی اشاره می شود.
خشونت جنسی آثار زیان بار جدی بر سلامت جسمی قربانی دارد. از آسیب های وارده به اندام های تناسلی، مقعد، دهان و گلو تا موارد شدید که می تواند منجر به مرگ شود. خطر ابتلا به بیماری های مقاربتی همچون ایدز، سفلیس، سوزاک و... . زنانی که این گونه خشونت مخصوصآ نوع حاد آن را به صورت تجاوز تجربه می¬کنند ممکن است در آینده به درد مزمن لگن، درد شکم، نشانگان دفع تحریک دچار شوند. نشانه های جسمی و بدنی دیگر بعد از تجاوز می¬تواند شامل اختلالات خواب، دل آشوبی که بیشتر به صورت حالت تهوع است، سردرد و درد عضلانی اسکلتی، آزردگی واژن اشاره کرد.
آثار روانی که شاید بسیار ماندگارتر از دیگر آسیب¬ها باشد می¬تواند شامل موارد زیر باشد:
شوک احساسی، انکار، کابوس های شبانه، خاطرات ناخواسته یا فکر کردن درباره خشونت، عدم توانایی در تصمیم گیری، احساس گناه(قربانی مقصر است)، نا امیدی، افسردگی، ترس، نگرانی، عصبانیت، عدم امنیت، احساس بی حرمتی، ترس از خیابان یا خانه، احساس منفی به مردان، روابط آشفته با افراد ناهمجنس، ترس از تنهایی و...
آسیبهای جنسی هم از تبعات این گونه رفتار هاست که تجربه خشونت جنسی می تواند باعث شود قربانی دیگر لذتی در تجربه جنسی نیابد و آن را گونه ای از شکنجه بداند، این مسئله می تواند زندگی یک فرد را کاملآ دگرگون کند.
بارداری های ناخواسته، آسیب های اجتماعی و خانوادگی، فرار از خانه و ...می تواند از دیگر پیامدهای خشونت جنسی علیه زنان باشد. هر چند که تن و جان های مورد آزار جنسی قرار گرفته در طول زندگی خود این آسیب ها را به همراه دارند و این صدمات به راستی قابل اندازه گیری نیستند.
در ایران برای مقابله با این گونه خشونت ها در خانواده نه تنها قانون درخوری وجود ندارد بلکه قوانینی وجود دارند که خودشان می توانند زمینه ساز خشونت علیه زنان باشند. در صورتی هم که زن بخواهد برای خشونتی که در خلوت خانه رخ داده شکایت کند باید آن قدر مدرک و شاهد بیاورد و مراحل پر پیچ و خم را طی کند که از کرده خود پشیمان شده و سرانجام به همان خانه ای که مورد خشونت واقع شده بود بر می گردد ،چون امکان اخذ چهار بار اقرار یا فراهم آوردن چهار شاهد در مواردی که خشونت جنسی در خلوت اتفاق افتاده گاه غیر ممکن است.
در قوانین بعضی از کشورها از جمله سوئد مرد نمی تواند بدون رضایت زنش با او رابطه برقرار کند و اگر این اتفاق علی رغم مخالفت زن رخ هد عمل مرد تجاوز محسوب می شود و دارای مجازات کیفری است. هر چند تنها به مدد اصلاح و تغییر قوانین نمی توان جایگاه فرودستانه زنان را در جامعه ارتقا داد ولی تغییرات ساختاری در قوانین می تواند پیش شرط حرکت های بعدی به نفع زنان محسوب شود.
متجاوز به عنف، متجاوز به عنف است و این مسئله ارتباطی به رابطه خویشاوندی ندارد پس ازدواج نباید حق یک زن را برای حمایت در مقابل خشونت را از بین ببرد. پس با اقدام جهت تصویب قانونی در جهت محکومیت تجاوز شوهر به زن می توان به نتایج مفید آن در آینده امیدوار بود. باید برای انسان بودن مبارزه بیشتری کرد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر